امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه سن داره

امیررضا پسر طلا

اخرين روز از سال 1390

امروز اخرين روز سال و ما امشب بيشتر از ٣٠ نفر مهمون داريم . تحويل سال به وقت اينجا ساعت ١٢ شبه و بابا إيراني هاي اينجا رو دعوت كرده تا دور هم سال رو نو كنيم . الان شما رو به زور خوابوندم تا بتوني شب بيدار بموني. منم خيلي خستم. فقط اومدم سال جديد رو به همه عزيزايي كه تو اين سال نود باهاشون از طريق وبت اشنا شدم ودوستاي خوبي شديم تبريك بگم و ارزوي بهترين ها رو براشون داشته باشم . خيلي دوستون داريم دوستاي گلمون عيدتون مبارك  پ.ن: عکس 4 سالگی ...
2 فروردين 1391

ولنتاینت مبارک عشقم

روز ولنتاینت مبارک عزیز دلم خیلی وقته چیزی برات ننوشتم . روزگار طبق برنامه پیش میره و مدرسه و کلاس شنا برنامه اصلیته. تو ادامه خاطره اين چند روز و عكسا رو ببين   هفته پیش  با عسل اینا رفتیم لچریا بندری در شمال ونزوئلا که مشرف به دریای کاراییبه . وقت کمی اونجا بودیم اما تو همین مدت کم حسابی از بودن با عسل لذت بردی و بازی کردی.   نمایی از ساحل لچریا   پاساژ کاسا بوته که این پاساژ و خونه های اطرافش همگی روی آب هستند   استخرت  هم برقراره و به تازه گی میتونی یه عرض رو نه خیلی اصولی اما بدون کمک  شنا کنی . خودش کلی پیشرفته ، تویی که همین که می بردنت طرف عمیق گریه میکردی و میگفتی " مامان می...
24 اسفند 1390

تعطیلات کارناوال

هفته گذشته به خاطر کارنوال کامل تعطیل بودین .  اینجا هفته کارناوال از همه مناطق اطراف میان مرکز شهر که دختر های انتخابی خودشون رو نمایش بدن و در آخر برنده معلوم میشه...خیلی شلوغ میشه هر گروهی تو خیابون راه میوفته و  نامزد خودشون رو تبلیغ میکنن . به نظر خیلی جالب میاد من فقط یه سری عکس از این برنامه ها دیدم .اما هیچ وقت نرفتم .  به علت وجود هر کی  ، از ده های اطراف و زاقه نشین ها  ، شهر بسیار شلوغ و ناامن میشه . ممکنه که به خاطر مثلا دوربینی که دستت باشه یه هفت تیر بیاد کنار گوشت . ازطرفی هم خیلی با روحیات ما جور در نمیاد . همشون به طرز بسیار بدی لباس می پوشن و خیلی بد م.س.ت میشن .خلاصه ما در این مراسم جمعی ونزوئلایی ها شرکت نکردیم و یه هفته ...
24 اسفند 1390

تولدت مبارک عزیزترینم

  قربون اون خنده شیرینت برم . امروز 5 سالت تموم شد . مثل برق و باد داری بزرگ می شی و من روز به روز ازت لذت میبرم . جمعه یه تولد کوچیک تو مدرسه ات گرفتم و با همکلاسیات یه ساعتی خوش گذروندین .  یه فیلم کوتاه از تولدت تو نت گذاشتم که این سایت پشتیبانی نمیکنه . حالا بعدا اگه شد برات میذارم. این هم گزارش تصویری: اپریل دوست خوشگلت که خیلی هم با احساسه برات نقاشی خودش و تو رو کشیده و برای تولدت بهت هدیه داد نیکل و اشلی کوچولو واکین و سباستین و فبریستو و رامون که پروانه شده!   زندگیت پر از نور باشه عزیزم  ...
15 بهمن 1390

برگشتيم به روزگار عادي

تقريبا دو هفته هست كه برگشتيم . روز اول همين كه فهميدي بأيد بري مدرسه خيلي گريه كردي اما با اين حال بردمت . مي رسي به ماشين گريه و بهونت تموم مي شه . ظهر هم خوشحال از مدرسه برگشتي . براي كلاس شنا هم جلسه اول با ترس و گريه بردمت اما خدا رو شكر بالاخره. همه چي به حالت عادي برگشت. خانواده جديدي به إيراني هاي اينجا أضافه شده و دخترشون به اسم عسل دوستت شده كه ماشالله تو شيطوني دست تو رو از پشت بسته . با هم بازياي پسرونه ميكنين و كلي حال ميكنين. ديروز صبح گفتي گلوم درد ميكنه و كمي تب داشتي . بردمت دكتر و خدا رو شكر ديشب تبت قطع شد و امروز فرستادمت مدرسه . الان هم با كلي سلام و صلوات اومدي استخر و من كنار استخر از فرصت استفاده كردم و دارم پيج...
7 بهمن 1390

دوباره آماده سفر

هفته دیگه باید برگردیم ونزوئلا . از یه طرف مدرسه و کار بابا و زندگی اونجاست از طرف دیگه دلم اینجاست و  نمی خوام دوباره تنها بشم  . اما چاره ای نیست .  داریم کارامون و  خرید و دیدار ها و کار های اداری رو انجام میدیم.. تا کم کم راهی بشیم. بیشتر پیش مادر جون میمونی تا ما به کارها برسیم . از بیرون رفتن وخرید بدت میاد .ترجیح میدی خونه بمونی !  شانس ما که تو این مدت اصلا تهران برف نیومد .این عکس پارسالِ که نزدیک خونه مامان جون توی پارک ازت گرفتم: این 5 شنبه خونه مادر جون مهمونی دادیم و همه فامیل درجه یک رو دعوت کردیم . حسابی با پسر عموهات بازی کردی و آتیش سوزوندی . به حدی که 10 ، 20 نفر آدم بزرگ از پس شما ...
18 دی 1390

چی بگم از کیا بگم؟!!!

گلم الان یه 2 هفته ست که ایرانیم و سرمون کلی شلوغه. هفته پیش آخرین امتحانم رو دادم وکلا راحت شدم و یه پایان نامه مونده که حتی یک کلمه هم ننوشتم. برای همین بالاخره وقت کردم بنویسم . اما نمیدونم چی بگم و از کجا بگم . تو این چند روز خونه فامیل و مامان جون و مادر جون و عمو جون علی شام دعوت بودیم.خیلی این ور و اونور میریم . البته بیشتر خونه عموها و مادر جون . چقدر دیدار فامیل و آشنا هامون و اونایی که دوسشون داریم لذت بخشه .  شب یلدا خونه مادرجون با آرش:    بابا با سه پسر عموی شیطون:   یه عالمه برات لباس خریدیم  . چند تا هم سی دی . کارتون پاندای کنگفو کار و مک کویین رو خیلی دوست داری( البته منم...
13 دی 1390

از عاشورا تاسفر

عزیز دلم  هفته پیش عاشورا بود.و جالب اینکه تازه متوجه شدیم اینجا شیعه های لبنان که تعدادشون خیلی کمه یه مسجد برای خودشون درست کردن و 10 شب برنامه دارن. خدا توفیق داد و من 2 شب تونستم برم و شب عاشورا شما رو هم بردم .خوب بود . اولش با چند تا از دوستات بازی میکردی و بعد اومدی بغلم نشستی. زل زده بودی به من ببینی گریه میکنم یا نه هر یه مدت هم تو تاریکی دست میزدی به چشمم ببینی خیسه یا نه !!!.باز هم سوال وسوال که چرا گریه میکنی ؟ حسین کیه؟ چرا کشتنش؟ و.... و هر سال کلی باید حرف بزنم تا کمی بفهمی!   پارسال روز عاشورا خانومای ایرانی اینجا با هم جمع شدیم و نهار قیمه درست کردیم وبردن برای سایت . امسال خدا رو شکر هم سایت آشپز داره هم ...
24 آذر 1390

تجربه ای جالب

همه شهر تو حال و هوای سال جدید میلادی هستن. مدرسه شما هم که از همه بیشتر هفته آینده جشن موزیکلتونه این هفته گذشته هم سانتا براتون کادو آورد .یه کتاب مصور که هر برگش پازل . موضوشم حیوانات آبی ه خیلی دوسش داری و همش تک تکشون رو نگاه میکنی ..  چند وقته خیلی بارونای شدیدی اینجا میاد . من که تا حالا یه همچین بارونایی حتی اینجا ندیدم انگار خونمون میره وسط یه دریچه .. گاهی ترسناک میشه!!!. بنابر این نتونستی بری استخر .  جمعه شب منم حوصلم سر رفته بود با هم رفتیم سینما! به مسئول بلیط میگم یه فیلم مناسب پسر بچه می خوام اونم میگه "real steel" البته اسپنیش اون رو میگه ! خوب منم که بی خبر از همه جا میگم 2 تا بلیط بده . خلاصه می...
13 آذر 1390

خدایا شکرت

    شنات همچنان بر قرار البته بازم سرما خوردی و سرفه های بدی میکنی .برای همین  روزای بارونی نمی برمت کلاس. جای استخر و اطرافش خیلی زیباست. من خیلی خوشحالم که میبینم تو توی این استخرشنا میکنی و لذت میبری. یاد خودم و شرایط استخر ای ایران می افتم افسوس می خورم . کاش که قدرشو میدونستی .غیر از اینکه خود مناظر استخر خیلی قشنگه جای خیلی خلوتیه و فقط بچه های کلاس شما هستن . اطرافش حیونای زیادی نگه داری می شن که بعضی شون آزادن مثل این طاووس  که وقتی شما مشغول شنا بودین من ازش عکس گرفتم .   . . این 5 شنبه جشن "thanks giving" مدرستون بود و هر کسی یه چیزی...
12 آذر 1390