امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

این روزها

هفته پیش  با مامان جون و پدرجون اینا  رفتیم طالقان. حسابی تو باغ کیف می کردی و با انواع جک جونورها بازی می کردی . به مدد لجبازی های شما برای بیرون رفتن  من هم کمی پیاده روی می کردم . شنبه برای کلاسهات اومدیم تهران و همین که رسیدیم رفتیم حلیم خریدیم و نوش جان فرمودیم . دیروز هم ثبت نام مدرسه رو تکمیل کردیم و لباس فرمت رو هم سفارش دادیم.   دیروز بالاخره یه قرار گذاشتیم و با امیرحسین و مامان و داداشی گلش رفتیم پارک و بر عکس شما بچه ها که خیلی باهم بازی نکردین ، من و ستاره جون کلی با هم حرف زدیم و از دیدن ارمیا لپلی کلی حال کردم.مرسی ستاره جون شب خوبی یود . از اونجا که کلاسات 3 شنبه تموم میشه ا...
25 تير 1392

سفر به لچریا (2)

این جمعه بابا زودتر اومد خونه و با اعتصابی که ونزوئلایی ها کرده بودند، شنبه هم تعطیل بودند. این شد که یهو تصمیم گرفتیم و یه سفر دو روزه رفتیم   لچریا  ، که از توضیح دوباره جای مورد نظر صرفه نظر می کنم. اما این سفر: این بار با خانواده پانیز جون و عمو پیام اینا رفتیم و حسابی تو دریا شنا کردیم. جایی با نام "پسینا" که به معنی استخره. جایی نزدیک یک جزیره خیلی کوچک، که آنقدر کف آب آبی و زلال ه ، به استخر معروفه. اگه سفر قبلی لینک شده رو ببینی یادت میاد که وقتی داشتیم دنبال دسته دلفین ها تو این منطقه میگشتیم به یه نهنگ برخورد کردیم ...اما این دفعه دیگه دسته دلفین ها رو دیدیم که به سرعت حرکت میکردند و بالا و پایین میرفتن. بسیار زیب...
28 آذر 1391

سفر به خانه مادر بزرگ

این چند وقت غیر از اینکه وقتی برای کارای خونه نداشتم، برای شما هم اصلا نمیتونستم وقتی بذارم. این آخری وقتی من کلّم تو این لپتاپ بود اومدی گفتی مامان میای بازی؟ گفتم نه عزیزم نمی تونم فعلا برو پیش مامان جون. گفتی مامان ماه هاست با من بازی نکردیا ، دلت برای من نمیسوزه؟ جیگرم آتیش گرفت و بغلت کردم و یه عالمه بوسیدمت. خلاصه بعد دفاع دایجون محمد و مامان اصرار کردن که برای استراحت بریم شمال.   ما هم از تعطیلات استفاده کردیم و پریدیم اومدیم شمال خونه مادر بزرگ من. خونه ای که من عاشقشم چون یاد آور مهربونی های مامان جون عزیزم ِ. عزیزی که 3 ماه قبل از به دنیا اومدن شما از دنیا رفت. اما هنوز این خونه بوی خنده های شیرینش ر...
4 آذر 1391

سفر به آنجل ، بلندترین آبشار دنیا (2)

توی راه، جاهایی که رودهای دیگه به رودخانه اصلی میرسیدن مکان مناسبی برای شنا درست کرده بود اینجا هم بچه ها و البته من که تو آب بازی از همه بچه ترم ، رفتیم تو آب. خیلی سرد بود و جالب. تو این عکس شما روی یه سنگ بزرگ که آبشاری پشتش بود ،نشستین زیر این سنگ آبگیر خوبی درست شده بود مثل استخر ، البته طبیعی،من داشتم اونجا شنا میکردم و نتونستم عکس مناسبی بگیرم . دیگه به کمپ نزدیک می شدیم که آبشار آنجل خودش رو نشون داد این اولین عکس از این آبشار زیباست: وقتی به کمپ رسیدیم  شب شده بود. اونجا یه سالن نه خیلی بزرگ بود که همون جا محل استراحت و غذا خوردن و خوابیدن هممون بود . آقای راهنمای عریان ما  همین که رسید شروع کرد به نسب کردن م...
28 ارديبهشت 1391

سفر به آنجل ، بلندترین آبشار دنیا (1)

  جمعه صبح با ماشين رفتيم شهري به اسم پرتوارداس. پرتو به اسپانايي يعني بندر. اين شهر بندري رودخانه اي، تقريبا مركز ونزوئلاست رودخانه اي كه كشتيهاي بزرگ نفتي از اون عبور ميكنن."آنجل" در يكي از رودخانه هايي واقع شده ، كه به اين رود عظيم مي رسه .  در پارك طبيعي بزرگي به اسم كانايما، در جنوب ونزوئلا . بعد از اينكه به اين شهر رسيديم بايد با هواپيما به منطقه كانايما بريم. خوب از اونجا كه اين منطقه شهر نيست وساكنين محلي كمي داره همه مسافراش توريستها هستن كه در گرو ههاي ١٠ تا ٢٠ نفره سفر ميكنن. بنابراين هواپيما هايي كه به مقصد كانايما پرواز مي كنند ٥ تا ٢٠ نفره هستند يه جورايي مثل هواپيما هاي اختصاصي ميمونه .     ...
26 ارديبهشت 1391

سفر به لچریا

    هفته پيش يهو جور شد رفتيم يه مسافرت دو روزه . لچريا و پرتو لا كروز بندری در شمال شرقي ونزولا. نصف این شهر تو آبه یعنی نصف خونه ها توی آبه و با قایق رفت و آمد می کنن . اسپانیایی ها وقتی برای اولین بار به ونزوئلا اومدن از این بندر وارد شدن و از اونجایی که خونه های سرخ پوستی اون زمان هم روی آب بنا شده بود ، اسم اینجا رو "ونزوئلا" یعنی "جایی شبیه ونیز" گذاشتند.     شب درهتلي در لچريا اقامت داشتيم و صبح ساعت ١٠ رفتيم منطقه ای به اسم " موچيما" كه جزائر كوچك و بزرگي رو در درياي كاراييب شامل مي شه و مردم و توريست ها، براي شنا و استفاده از سواحل شني كه بعضي از اين جزائر دارند،به اینجا سفر می کنند. &...
24 فروردين 1391

چی بگم از کیا بگم؟!!!

گلم الان یه 2 هفته ست که ایرانیم و سرمون کلی شلوغه. هفته پیش آخرین امتحانم رو دادم وکلا راحت شدم و یه پایان نامه مونده که حتی یک کلمه هم ننوشتم. برای همین بالاخره وقت کردم بنویسم . اما نمیدونم چی بگم و از کجا بگم . تو این چند روز خونه فامیل و مامان جون و مادر جون و عمو جون علی شام دعوت بودیم.خیلی این ور و اونور میریم . البته بیشتر خونه عموها و مادر جون . چقدر دیدار فامیل و آشنا هامون و اونایی که دوسشون داریم لذت بخشه .  شب یلدا خونه مادرجون با آرش:    بابا با سه پسر عموی شیطون:   یه عالمه برات لباس خریدیم  . چند تا هم سی دی . کارتون پاندای کنگفو کار و مک کویین رو خیلی دوست داری( البته منم...
13 دی 1390

هفته ای شلوغ

هفته گذشته عمو علی  با عمو احمد مهمونمون شدن برای همین  من خیلی سرم شلوغ بود . هفته پیش 5 شنبه شب با آوا و افرا رفتی تولد تو شهر بازی مناگاس خیلی خوش گذشت بهتون  اما برگشتن لج گرفتی که چرا بهت اسباب بازی جایزه ندادن و فقط خوراکی دادن!..       شبم خونه خاله سهور خوابت برد. شنبه با عمو علی و احمد و خاله سهور اینا رفتیم کومانا       دریا و استخر و شرمنده کردی اینقدر که تو آب بودی با افرا هم کلی بازی کردی ...                       ...
5 مهر 1390
1