امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

سفر به آنجل ، بلندترین آبشار دنیا (1)

1391/2/26 21:44
نویسنده : مریم
843 بازدید
اشتراک گذاری

 

جمعه صبح با ماشين رفتيم شهري به اسم پرتوارداس. پرتو به اسپانايي يعني بندر. اين شهر بندري رودخانه اي، تقريبا مركز ونزوئلاست رودخانه اي كه كشتيهاي بزرگ نفتي از اون عبور ميكنن."آنجل" در يكي از رودخانه هايي واقع شده ، كه به اين رود عظيم مي رسه .  در پارك طبيعي بزرگي به اسم كانايما، در جنوب ونزوئلا .

بعد از اينكه به اين شهر رسيديم بايد با هواپيما به منطقه كانايما بريم. خوب از اونجا كه اين منطقه شهر نيست وساكنين محلي كمي داره همه مسافراش توريستها هستن كه در گرو ههاي ١٠ تا ٢٠ نفره سفر ميكنن. بنابراين هواپيما هايي كه به مقصد كانايما پرواز مي كنند ٥ تا ٢٠ نفره هستند يه جورايي مثل هواپيما هاي اختصاصي ميمونه .

 

 

پرواز حدود٢٠ دقيقه است . اين منطقه محل تولد رود آمازونه .

بعد از يه پرواز جالب كه انگار خلبان بقل دست ما بود رسيديم فرودگاه محلي كانايما.

وقتي پياده شديم يه مرد سرخ پوست بالباس مخصوص و پري بالاي سرش اونجا ايستاده بود. لباس مخصوص يعني فقط پارچه اي جلوي ع و ر ت خود گذاشته بود. عين همون فيلمايي كه سرخ پوستا رو نشون ميدن!!!

ما هم از اونجا كه به طور كامل نديد بديد اينجور لباس پوشيدنا بوديم . گفتيم بچه ها بدوييد تا از دست نرفته باهاش عكس بگيريم. فرض كنين يهو ١٠ ، ١٢ نفري به طرفش هجوم آورديم تند تند عكس و ژست و هي تشكر از آقاهه كه دستت درد نكنه با ما عكس گرفتي بعد به ما گفت شما همون گروه ده تايي تور آنجليد؟ گفتيم بله. گفت :خوش آمديد من ليدرتون هستم وتو تمام مسير باهاتون ميمونم.تعجب

هههه بله اين آقاي خوشتيپ كه عكسش رو ميبينين راهنماي ما شد و تو تمام مسير كارها و زبان وروشهاي زندگي سرخپوستي قديم و جديد را نشونمون داد و البته تا آخر سفرمون هم همين لباس تنش بود . من تا لحظه آخر هنوز نتونسته بودم با ل خ تي آقا كناربيام . از طرفي هم همش دوستاشتم ازش اطلاعات بگيرم و هي باهاش حرف مي زدم . چشم بابام روشن با اين بي ناموسي ها.


خلاصه به هتل رسيدسم . اين هتل كه wacu نام داشت . اتاقاش رو با نقشهاي سرخ پوستي تزيين كرده بود و فضايي بسيار زيبا داشت . روبروي اتاقها در ياچه اي بود كه بعد از آبشاري بزرگ پديد اومده بود .

همين كه وارد هتل شديم به ما ٢٠ دقيقه فرصت دادن تا لباسهاي مناسب بپوشيم تا راهي كمپ آنجل بشيم . بايد حداقل وسايل رو برمي داشتيم. هر نفر يه كوله پشتي كوچيك كه من يه لباس اضافه وكمي خوراكي و كرم ضد آفتاب وچند تا خورده ريز جمع كردم و با لباس ورزشي راهي شديم به طرف قايق. قایقی که كاملا سرخپوستي بود و با چوب درست شده بود البته موتور هم داشت . تو قايق بايد رو چوبهايي كه وسطش بود مي نشستيم . هر رديف دو نفر جا مي شدن . ما ده نفر و راهنمامون كل قايق رو پر كرديم . مسير اول همون آبشار روبروي هتل بود . براي ديدنش به نزديكش رفتيم و از زيرش رد شديم .

 

خيلي زيبا بود. صداي آب اونقدر زياد بود كه بايد داد می زدیم تا با كناريمون حرف بزديم . بعد از عكس و كمي آب بازي، راهي يه كوهنوردي سبك نيم ساعته شديم و دوباره يه آبشار ديگه و لذت بردن از منظره هاي فوق العاده اون منطقه.

بعد دوباره سوار قايق شديم . اينبار بايد٣ ساعت ونيم تو رودخونه حركت مي كرديم تا به كمپ برسيم منظره ها قابل وصف نيست . تو اين منطقه آب رودخانه رنگي تيره داره كه ميگفتن به خاطر گوگرد و آهن زياد آبه. به خاطر همين رودخانه رنگي تيره داشت و عمق آب بيشتر به نظر مي رسيد. بيشترين خطر سفر تو همين مسيرآبيه .چون آب رودخونه با باروني بسيار زياد و تند ميشه و با آفتاب شدني كم ميشه .قايقرانها بايد بسيار ماهر باشن اونها تك تك سنگهاي كف رودخونه رو ميشناسن چه برسه به پيچهاي تند و كم عمق شدن رودخونه.

سختي سه ساعت و نيم نشستن روي يه تكه چوب با تكونها شديدي كه قايق توبرخورد با آب داشت و ترس از چپه شدن تو اكثر مسيرهاي وحشي رودخونه يه طرف،  مناظر بسيار زيباي رودخانه و كوه هاي عجيب و آبشار هاي متعدد توي مسير يه طرف . اين مناظر لحظه به لحظه تغيير مي كرد يه جا دشت و كلبه هاي سرخ پوستي جاي ديگه كوه و جنگل و آبشار. خوب اينطور خستگي رو نفهميديم.

 

ادامه داردماچ 




 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

عروسک خانوم
22 اردیبهشت 91 22:06
عجب مناظری چه سرخپوست زشتی بود اییییییییییییییی
نرگسی
23 اردیبهشت 91 0:48
واااااااااااااااااااااااای که چه مناظر زیبایی .. خوش به حالتونننننننننننننننن .. منتظر بقیش هستم ..
سارا مامان شايان
23 اردیبهشت 91 9:14
عجب جايي. عاليه. مثل سريال لاسته


آره حالا صبر کن عکسای جنگلش رو بزارم .واقعا من همش یاد اونجا می افتادم .
مامان اميرحسين
24 اردیبهشت 91 12:35
خيلي باحال و زيبا خوشم اومد دقيقا سريال لاست بوده ها نه ؟جنگل دل طبيعت واااااااااي مردم از همينجا از اين طبيعت زيبا
مامان اميرحسين
24 اردیبهشت 91 12:36
راستي ادامه ماجراتون و من پايه هستما
شیما
3 آذر 93 4:55
سلام. خوبی عزیزم؟ میشه لطفا شماره توری که باهاش رفتید انجل رو به من بدید؟ منم میخواهم برم. راستی شما چه ماهی رفتید؟ رودخونه ها پر آب بودن؟ میشد شنا کرد؟