امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

جشن اینترنشنال مدرسه

جشن سالانه اینترنشنال مدرسه در 4 می برگزار شد و من و شما تنها نماینده های ایران بودیم . همگی سعی کرده بودن با لباس ، سوغات ، غذا ،رقص ، اماکن و افراد معروف کشورشون رو معرفی کنن .که خوب ما تو نبود امکانات تنها تو مراسم رژه شرکت کردیم. برای همین در حالی که سرود ای ایران پخش می شد شما پرچم رو تو رژه حمل می کردی و منم پشت شما هی قربون صدقه قد و بالات میرفتم.   دوستای خوشگل آرژانتینی شما آپریل و مارتینا: عکسی یادگاری از واکین دوست اهل شیلی: کریستین هم کلاسی اهل کلومبیا: فرانچسکو دوست شیطونت از ایتالیا: با آرزوی اینکه شما بچه های گل ایران در آینده کاری کنید که اسم دوست داشتنی " ایران "  هر جای دنیا باعث ...
17 ارديبهشت 1392

مراسم semana santa

این هفته semana santa بود ، یعنی هفته مقدس. بنابه گفته ها، میگن که تو این هفته مسیح به صلیب کشیده میشه و بعد از سه روز که سراغ بدنش میرن ،میبینن که بدنش نیست و میگن که حضرت مسیح بعد از به صلیب کشیده شدن به سوی خدا رفته و زنده ست. خلاصه یک هفته برای این موضوع تعطیله و مردم مراسم خاصی دارن . یکی از این مراسم که حتما شنیدی نمایش به صلیب کشیدن مسیح (یا خسوس به قول اینها) است که هر جا بر حسب توان خودشون سعی میکنن که نمایش با شکوهی باشه. امسال برای اولین بار ما هم رفتیم ببینیم چه خبره و چه میکنن . مثل مقتل خونی ماست .. دیدی؟ یه کسی از روی چیزی ( که حتما برایشون معتبره) از ابتدای واقعه شروع به خوندن میکنه. که بزرگان یهود حکم ارتداد برا...
8 فروردين 1392

چهار شنبه سوری

ایرانی ها جمع شدیم و آتیش روشن کردیم و ...   خودت رو کشتی اینقدر که که دوییدی و از رو آتیش پریدی و حسابی دودی شدی ژستات و قربون ...
2 فروردين 1392

شب سال نو میلادی

شب اول سال با زیبایی که اولین بار بود میدیدم گذشت . اینجا از ،خوش شانسی ، همسایه خانه ای شده ایم که توانگری مالی خودش رو در هر مراسمی با اختلاف بسیار زیاد از بقیه نشون میده. آتش بازی شب سال نو هم یکی از اون مراسم بود. اون شب دیگه سنگ تموم گذاشته بودن .دقیقا 1 ساعت قبل 12 شب( تحویل سال) شروع کردند به ترکاندن بمب های آتش بازی که هر کدام حداقل 100 گوله رنگی داشت.  شاید اگر این انفجار ها در جای خاصی مثل مکان عمومی بود اینقدر جالب نبود . اینجا کنار خونه خودمون دیدن اینکه گوله های آتش باصدای خیلی بلند درست بالای سرت منفجر میشن خیلی هیجان داشت . شما که عین اون یکی دو ساعت دستات رو گوشت بود و آخرش گفتی مامان دستم درد گرفت و من دستام و...
18 دی 1391

روزگار ما در تعطیلات سال نو

تعطيلات رسمي اينجا از ٢١ دسامبر آغاز شد. روزهايي كه پر است از آدم تو مراكز خريد. روز هاي پر باران كه حتي لحظه اي زير آن ماندن ، گویی مساوي غرق شدن است !!!!  در اين روز هاي زيبا ما در خانه مانده ايم و هي از باران هاي شديد اينجا تعجب مي كنيم و هي آسمان را كه در هر لحظه به يك شكل در مي آيد خیره، تماشا مي كنيم.  اوج تفريحِ  لذت بخشمون هم شده ديدن گه گداري  سريال حريم سلطان از اينترنت. بگذريم  اما حال و هواي عيد دراينجا با آغاز تعطيلات سال نو غير از تزئینهاي پر زرق و برق  و چراغاني ها،خانواده هايي كه مذهبي ترند و " البته كاتوليك" ٥ مجسمه با دكور هاي جانبي رو كنار خونشون مي گذارن . يكي مجسمه حضرت ...
4 دی 1391

به راستي حسين كيست؟

روز دوم محرم اميررضا با تعجب: آرش مي دوني امام حسين رو كشتن. آرش پسر عموي اميررضا : نه بابا الكيه اميررضا با هيجان: نه به خدا كشتن همه برادراشم كشتن .راست مي گم به خدا، خانوم معلمم گفته. روز٤ محرم بعد مدرسه هنوز لباساش رو در نياورده : مامان ميدوني امام حسين چطوري مرد؟ من: چطور؟ اميررضا :بهش يه عالمه تير زدن .به قلبش ،كمرش، سرش، پاهاش، پشتش، سينش، كمرش( تكرار دوباره) حتي تو سپرش اينقدر تير زدن تا مرد . من : چرا امام حسين رو كشتن؟ اميررضا : نمي دونم خيلي درد داره، خيلي. من آدم بي مذهبي نيستم اما بسيار ناراحتم از اينكه پسر ٦ ساله من قبل از اينكه حسين رو بشناسه، كشته شدن او رو شناخته، اون هم به بدترين شكل، بي دليل و به ...
29 آبان 1391

لینک فیلم امیررضا

هر دانش آموزی که وارد مدرسه میشه جزو یکی از گروه های گرین یا گولد می شه و تا آخر سال این دو گروه تو تمام زمینه های فرهنگی و درسی و ورزشی با هم رقابت میکنن تا یکیشون برنده بشه و کاپ قهرمانی رو ببره. سه روز آخر مدرسه مخصوص مسابقه های ورزشی بین این دو گروه ِ و هر کسی تو رشته ای از ورزش انتخاب میشه و رقابت میکنه . شما هم طبق نظر مربی ورزشتون تو کشتی شرکت کردی . خیلی با مزه بود . با قدرت مسابقه دادی و برنده شدی. اینم آدرس فیلمش : http://www.youtube.com/watch?v=rrYtFdLS-WM&feature=g-upl                   -upl ...
3 تير 1391

جشن و یادگاری و باز سفر

جمعه 8 جون آخرین روز مدرستون بود . پدر مادرا اومده بودن تا روز آخر رو جشن بگیرن . شعری رو اجرا کردین و از پدر مادراتون تشکر کردین.    بعد از یه صبحانه مختصر رفتیم تو کلاستون و فیلمی که میس ماریبل از کارای بامزه تون تو کل سال تهیه کرده بود ، رو دیدیم. میس ماریبل خیلی مربی دوست داشتنی بود.    هرکدوم از بچه ها هم یه تی شرت ،که خودشون نقاشی کرده بودن ، رو پوشیدن و با ماژیک هایی که میس ماریبل بهشون داد ، اسم خودشون رو روی تی شرت ِدوستِ جلوییشون می نوشتند. خیلی با مزه بود و همتون تو یه صف داشتین برای هم یادگاری می نوشتین. سال خوبی بود و خیلی چیزا یاد گرفتی . به نظر من از همه مهمتر این بود که یاد گرفتی با د...
3 تير 1391

روز زن

روز زن و مادر مبارک . مبارک باشه برای همه زنان فداکار و مهربان.اول دست مادرم و بعد روی ماه تک تک شما خانوم های عزیزو دوستای مهربونم رو می بوسم. این هم کادوی گل پسر به مامانش: خدایا به حق همین روز عزیز ،همه چشم انتظارای مامان شدن رو دلشاد کن . الساعه ...
24 ارديبهشت 1391