امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

سفر به لچریا

1391/1/24 22:56
نویسنده : مریم
336 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

هفته پيش يهو جور شد رفتيم يه مسافرت دو روزه . لچريا و پرتو لا كروز بندری در شمال شرقي ونزولا.

نصف این شهر تو آبه یعنی نصف خونه ها توی آبه و با قایق رفت و آمد می کنن . اسپانیایی ها وقتی برای اولین بار به ونزوئلا اومدن از این بندر وارد شدن و از اونجایی که خونه های سرخ پوستی اون زمان هم روی آب بنا شده بود ، اسم اینجا رو "ونزوئلا" یعنی "جایی شبیه ونیز" گذاشتند.

 

 

شب درهتلي در لچريا اقامت داشتيم و صبح ساعت ١٠ رفتيم منطقه ای به اسم " موچيما" كه جزائر كوچك و بزرگي رو در درياي كاراييب شامل مي شه و مردم و توريست ها، براي شنا و استفاده از سواحل شني كه بعضي از اين جزائر دارند،به اینجا سفر می کنند.

 

اين منطقه به داشتن دلفين هم معروفه و در منطقه اي از خليج كاراييب ، معمولا محل ديدن دلفين هاست و قايقهاي توريستي انجا رو هم براي جذب توريست در تور موچيما گنجاندند.ما هم طبق روال قايقي رو اجاره كرده بوديم.

 

 

شما به عشق ديدن دلفين خيلي هيجان داشتی و هر يه رب مي پرسيدی پس كي دلفين ها رو ميبينيم؟ از قضا دلفيني در كار نبود و مرد قایقران گفت شايد بعد از ظهر دسته دلفين ها رو ببينيم . بنا براین به جزیره فارو رفتیم واز ساحل زیبای اونجا لذت بردیم.

بعد از ظهر دوباره به طرف شمال حرکت کردیم تا شايد آرزوی شما براورده شد و دلفيني به ما افتخار ديدار بده .. من و بابا و دو تا از دوستامون بي خيال مشغول صحبت بوديم و خسته كه اي بابا اين بچه هم ول كن نيست برگرديم و يه نهار بعد اين خستگي شنا نوش كنيمخمیازه. كه يه دفه بابا گفت : اون چيه وسط اب ؟ حالا اون چيز سياه رنگ و درازي بزرگتر از قايق ما بود خنثی!! راننده در جواب بابا گفت يه تيكه چوبه ... كه يهو ديدم از اين يه تكه چوب فواره آبي با فشار بالا زدتعجب.... بله ما يه نهنگ  گوژ پشت خاکستری رو داشتيم از فاصله تقريبا ١٠ يا ١٥ متري مي ديديم . مي توني تصور كني چه حالي شديم؟ هممون جيغ مي كشيديم و وايساديم و از هيجان والبته ترس نميدونستيم چه كار كنيم استرسقايقران ما رو كمي جلو تر برد و فهميديم كه دو تا نهنگ خاکستری با طول حداقل 10 مترهستند. بعد کلی هیجان وبالا پایین پریدن تازه ما يادمون افتاد كه بايد عكس بگيريم اما ديگه داشتن مي رفتن زيرآب و دری شده بود! ولی يه عكس كوچولو افتاد ،که اگه دقت كني باله بالايي نهنگ رو در حالي كه داره ميره زيرآب مي بيني.

 

وقتي رفت زيرآب و ما ديگه چيزي نديديم ترسمون بيشتر شد .چون ممکن بود از هر جایی دوباره برگرده و اگه یه باله اش به قایق ما می خورد چپه شده بودیم... تصميم گرفتيم سريعتر برگرديم. قایقران می گفت سابقه نداشته که اینجا نهنگ دیده بشه برای همین هم اصلا آمادگیش رو نداشتن .

تو هم خيلي ترسيده بودي البته دليلش حتما جيغ هايي بود كه ما مي كشيديم نیشخند. دیگه کل راه برگشتن پای من رو چنگ گرفته بودی و من وبابا هم در صدد درست کردن این خرابکاری خجالت. هی می گفتیم نهنگا خوبن مهربونن. آدما رو دوست دارن و...تو میگفتی پس چرا همتون جیغ می کشیدیدمتفکر. گفتیم خوب اگه نهنگ می خواست باهامون بازی کنه ممکن بود بیوفتیم تو آب و...هیپنوتیزم

از اون موقع تا الان هر شب میگی " مامان چقدر خوب شد نهنگا با ما بازی نکردنا نه؟"اوه 

 

خلاصه سفر خوبی بود وبرای هممون لذت بخش و با هیجان .اما دیگه هممون میدونیم اگه اتفاقی آقا یا خانوم نهنگ رو دیدیم یه کم خود دار باشیم جلوی بچه اینقدر آبرو ریزی نکنیم.زبان

 

* پ .ن : تازگی معیار اندازه گیری امیررضا شده نهنگ!... مثلا خیلی بزرگ اندازه نهنگ ... خیلی صاف مثل پوست نهنگ ... خیلی قوی مثل نهنگ ... غذا خوب بخورم مثل نهنگ .و ...

بچم نهنگ زده شدهمتفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ستاره آبي
24 اسفند 90 14:02
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذرنگی بوی تند ماهی‌ دودی وسط سفره‌ء نو بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ با اینا زمستونو سر می‌کنم با اینا خستگی‌مو در می‌کنم.... سلام..هميشه به گردش
مامان اميرحسين
24 اسفند 90 22:31
واااااي من اگه بودم بيهوش ميشدم از ذوق زياد خيلي كيف ميده از نزديك نهنگ ببيني خوشحالم كه بهتون خوش گذشته اتفاقا ديشب بهت فكرميكردم خوبي روبراهي ؟جاي قشنگي بوده از عكسهاي اميررضا پيداست
مامان اميرحسين
24 اسفند 90 22:32
قالب نو مبارك راستي مريم جون من لينكت ميكنم دوست داشتي منو لينك كن


بهترم ممنون . شما خيلي وقته كه لينك شدي خانومى
نرگسی
27 اسفند 90 23:44
مرسی مامان امیررضای خوشتیپپپپپپپ .. وای من اگه جای شما بودم غش کرده بودم از ترس ..
نرگسی
27 اسفند 90 23:46
راستی لینکتون کردم ..