هفته ای شلوغ
هفته گذشته عمو علی با عمو احمد مهمونمون شدن برای همین من خیلی سرم شلوغ بود .
هفته پیش 5 شنبه شب با آوا و افرا رفتی تولد تو شهر بازی مناگاس خیلی خوش گذشت بهتون اما برگشتن لج گرفتی که چرا بهت اسباب بازی جایزه ندادن و فقط خوراکی دادن!..
شبم خونه خاله سهور خوابت برد.
شنبه با عمو علی و احمد و خاله سهور اینا رفتیم کومانا
دریا و استخر و شرمنده کردی اینقدر که تو آب بودی با افرا هم کلی بازی کردی ...
بعد از رفتن به جزیره موچیما راهی خونه شدیم .اون روز برای اولین بار صدف خام امتحان کردم!!!! خیلی عالی نبود برای همین مشتاق دومی نشدم...
تازگی برای خواهش کردن هی میگی "هه دقه... یه لحظه..."مثلا میگم برق نیست نمیشه تلویزیون ببینی..میگی تو رو خدا یه دقیقه ...تا برق بیاد هی نق میزنی...
میخوای یه چیزی که برات خیلی مهمه بگی ...میگی مامان تورو خدا راست میگما( منظورت به خداست!)
برای چی" رو میگی "برای چرا؟"
هنوز هم تبلیغ رو میگی تغبیل!
تا بعد....عاشقتم . دلم برای بچگیت تنگ میشه:(