اشکات جیگرم رو می سوزونه
دیشب یه مطلبی خوندم که بچهدار شدن تصمیم خطیریست. با این تصمیم میگذارید که قلبتان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تنتان به سر برد."الیزابت استون"
این کمه خیلی بیشتر از اینها رو توی تو میبینم فقط قلب نیست خیلی بیشر از اینهاست . اما متاسفانه گاهی بدون اینکه بخوام گریت رو در میارم ...کاش هر چیزی که می خواستی .. هر چیزی رو بهت اجازه میدادم که راحت هر کاری دلت می خواد بکنی.. اما متاسفانه نمی شه
ای عزیز تر از جانم ، قلبم، عمرم برای بزرگ شدن و تو این جامعه و لای مردم زندگی کردن و دوست داشته شدن باید تربیت بشی و سختی بکشی و من و پدرت این کار رو میکنیم .. کاش اشکایی که میریزی برای چیزها یی که از نظر ما بزرگ ها واقعا بی ارزشه زود از یادت بره و شادی جاش رو بگیره و این اشکها اثری ازش باقی نمونه .
این 4 روز برای تعطیلات پاییزه مدرسه ات تعطیل متاسفانه من و بابت هم امکان اینکه مسافرت ببریمت هم نداریم هوا هم یه ساعت در میون بارونی شدید می شه .
صبح تا عصر با تلویزیون و خرید مشغولیم عصر میریم پیاده روی و بازی توی پارک با افرا .