كه تو در ميان جاني
يادم نره كه سلامتي .... وقتايي كه حرف گوش نميدي، به حرفم محل نمييدي ، يادم نره شنواييت سالمه و وقتي مي گم اميررضا دوست دارم ، ميشنوي و جوابم رو ميدي "منم دوست دارم خيييييلي". وقتي از تلويزيون ديدن و بازي كردنات خسته شدم ، يادم نره چشماي سياهت سالمن و زيبا كه ميتوني ببيني!.وقتي درس خوندنت كلافم ميكنه، يادم نره پسرم سالمه و احساسش، ارتباطش ، هوشش،همه نرماله و دوست داشتني. ...وقتي از انجام كارهاي تمام نشدني شما خسته ميشم يادم نره كه چطور بغل كردنت ،عميق ترين احساس رو در من به وجود مياره!
چقدر بايد خدا رو شكر كنم؟ آخه من ناتوان چطور خدا رو شكر كنم؟!چقدر بايد ذره ذره وجودم سپاس گذار وجود سالمت باشه ؟كه گاهي يادم ميره.... اينجا نوشتم كه يادم بمونه تو هياهوي زندگي، چشم و هم چشمياي تموم نشدني و حساسيت هاي بيجا ، خيلي چيزاي مهمتري دارم كه بايد ازش لذت ببرم واگه مشكلي هست اول از خودم شروع كنم كه خدا، با وجود تو پسر گلم ، نعمت رو بر من تموم كرده و نا سپاسي، بزرگترين گناهه.
خدايا !خدايا پسرم رو در پناه خودت نگه دار. ميدونم وعده آزمايش بندگانت حقه؛ اما به لطفت، رحمتت،مهربونيت قسمت ميدم من رو با اولاد آزمايش نكن كه حتي يادش منو بد جور رفوزه ميكنه. .