امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

از عاشورا تاسفر

1390/9/24 17:19
نویسنده : مریم
266 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم 

هفته پیش عاشورا بود.و جالب اینکه تازه متوجه شدیم اینجا شیعه های لبنان که تعدادشون خیلی کمه یه مسجد برای خودشون درست کردن و 10 شب برنامه دارن. خدا توفیق داد و من 2 شب تونستم برم و شب عاشورا شما رو هم بردم .خوب بود . اولش با چند تا از دوستات بازی میکردی و بعد اومدی بغلم نشستی. زل زده بودی به من ببینی گریه میکنم یا نه هر یه مدت هم تو تاریکی دست میزدی به چشمم ببینی خیسه یا نه !!!.باز هم سوال وسوال که چرا گریه میکنی ؟ حسین کیه؟ چرا کشتنش؟ و.... و هر سال کلی باید حرف بزنم تا کمی بفهمی!سوال

 


پارسال روز عاشورا خانومای ایرانی اینجا با هم جمع شدیم و نهار قیمه درست کردیم وبردن برای سایت . امسال خدا رو شکر هم سایت آشپز داره هم مراسماشون رو خودشون می تونن اجرا کنن.

 تصمیم گرفتیم که سوم امام شام آش  بدیم. بنابر این بسات شیطونی و بازی شما جور جور بود چون ما 3 روز تو حیاط مشغول کارا بودیم و شما عین این 3 روز با نرگس و سام آتیش میسوزوندی.


تو این هیر و بیر 2 تا مراسم داشتی . اولیش لوح گرفتن از کلاس شنات بود . ازتون عکس دست جمعی گرفتن و یه لوح هم با همون عکس بهتون دادن . من که خیلی از کلاست راضی هستم و پیشرفتتم خیلی خوب بود .

بچه های کلاستون و 2 تا مربیتون:

 


مراسم دومی جشن موزیکال مدرستون بود که هر سال نزدیک سال نو اجرا میشه . امسال معلم موزیکتون باهاتون 3 تا شعر در مورد سال نو کار کرده بود که با چاشنی رقص و دست و آواز شما بچه ها خیلی دیدنی شده بود.

شما با معلمت میس ماریبل نازنین:

 

 

 

شما با ماریِ شیطون و سباستین : ایجا کنار میل باکسید که مثلا آرزوهاتون رو توی نامه نوشتین و ریختین تو این که پستچی اونا رو ببره قطب شمال برای پاپا نوئل.بغل

 

کریستین و پسر خوشگلم وآپریل دختر نازه همکلاسیت که با هم خیلی دوستین:

 


امروز سالگرد ازدواج من و باباست.خدا رو شکر میکنیم که تو این زندگی همدیگه رو خیلی دوست داریم و یه نعمت خیلی بزرگ و عزیزی مثل تو داریمقلب .

دیشب داشتیم بهت میگفتیم که 8 سال پیش من و بابا با هم ازدواج کردیم و من عروس شدم .... تو گفتی اااا مگه تو هم عروسی کردی!تعجب.

برای همین رفتیم بیرون و کمی خرید کردیم وبعد رفتیم با هم سینما فیلم گربه چکمه پوش.

خیلی قشنگ بود و شما هم لذت بردی .

 


5 روز دیگه داریم میریم ایران و زود برمیگردیم .من باید امتحان بدم و بابا هم اگه خدا بخواد برای دیدار از خانواده میاد .کمی مریضی و سرفه میکنی امیدوارم به زودی خوب بشی عزیزمقلب

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان اميرحسين(سام)
21 آذر 90 19:45
سلام مريم جون عزاداريتون قبول باشه نذرتون هم قبول باشه
مامان اميرحسين(سام)
21 آذر 90 19:45
كريسمس پيشاپيش مبارك
مامان بیتا
22 آذر 90 20:55
000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**منتظرحضورپرمهرتون در وبلاگ بیتا هستم