پسری دارم تا نداره!
معلم زبانت زنگ در رو میزنه و شما تندی میدویی یه جا قایم میشی و نقشه میکشی که چطور یهو بپری جلو و بنده خدا رو زهره ترک کنی.
اول معلمت میاد با ترس و لرز سرش رو از آسانسور میاره بیرون ببینه امن هست بیاد؟! بعد در حالی که چشماش این ور و اون ور دنبال شماست، سلامی با خنده تحویل من میده و آروم پاش رو میذاره تو خونه که بالاخره از پشت مبلی ، زیر میزی،بالای بوفه ای جایی میپری جلوش و یه هوار هم میکنی تا خیالت راحت بشه که طرف کاملا سنگ کوب شده.
امروز دیگه پریدی و زیر یه خم آتنا جون رو گرفتی و داشتی بلندش میکردی که .... من آب شدم و تحدیدت کردم و... تا کوتاه اومدی.
سر کلاس هم انواع و اقسام ادا ها رو محض خالی نبودن شیرین کاریات در میاری .امروز هی دهنت رو باز میکردی و دستت رو میذاشتی رو دندون جلویی که به یه مو بنده و کاملا لق شده و هی تکونش میدادی . آتنا جون بنده خدا هم دلش ریش میشد و التماست میکرد که " امیررضا پلیــــــــــــــــــــز دونت دو دَت" شما هم همچنان هر از چند گاهی دوباره تکرار میکردی.
جلسه پیش عکس یه کلاس رو بهت نشون داد که یه پسر حرف معلمش رو گوش نمیداد . ازت خواست هرکی داره کار درستی میکنه رو رنگ بزن. شما گفتی من همین پسره (که حواسش تو کلاس نبود) رومیخوام رنگ کنم.
هی از آتنا جون توضیح و اصرارو خواهش و...که بابا این پسره گوش نمیده ، کارش خوب نیست. از شما انکار که نه خیر من همینو میخوام رنگ کنم و لا غیر.
فکر کنم واقعا بعد 20 دقیقه کلنجار آخر معلمت تسلیم شد که باشه هر کار میخوای بکن.
سعی میکنم خیلی برای تذکر دادن هی وارد کلاستون نشم .اما واقعا گاهی دلم برای معلمت میسوزه و کلی خجالت میکشم از رفتار های شما .
عاشقتما اما اللهم صبرنی