امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

اسکیت

1390/4/1 1:36
نویسنده : مریم
257 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بهت گفتم که می خوام برات کفش اسکیت بخرم خیلی خوشحال بودی تا بعد از ظهر تو خونه بودیم و همه اسباب بازی ها و کتابات و دونه دونه آوردی و بازی کردی و همه جا پخش کردی .

عصر که میخواستیم بریم بیرون بهت گفتم باید اتاقت رو خوب تمیز کنی تا بریم و برات اسکیت بخرم شما هم هی رفتی و اومدی که یه بهانه پیدا کنی و اتقت رو تمیز نکنی ...من محل نگذاشتم و کتابم رو میخوندم که رفتی تو اتاقت و همه اسباب وسایلت رو انداختی تو کمدت اونقدر رو هم رو هم بود که وقتی خواستم در مدت رو باز کنم یه ماشین آتشنشان اوفتاد رو کلمعصبانی

با این حال کلی ازت تشکر کردم و بوست کردم..

خلاصه رفتیم و برات کفش و وسایل ایمنی  اسکیت خریدیم خیلی خوشحالی 

خودم خیلی اسکیت دوست داشتم اما نشد که داشته باشم و یاد بگیرم

امیدوارم با اینکه هر چیزی بخوای فوری برات فراهم میکنم ..قدر وسایلت رو بدونی و خوب ازشون استفاده کنی .

 

امروز میخواستی بگی مامان این و برای خودت بخر که خوشحال بشی گفتی ...مامان این و بخر که "خنده دار شی"تعجب

 

پدر جونت زنگ زد یادت رفت بهش چی میگفتی آوردی گوشی و به من دادی گفتی مامان "عمو حاجآقاست!!!!!!!!!"

ازم میپرسی مامان خدا تو هواست؟میگم مامان اون همه جا هست مثل نور .تو قلب آدمای خوب ... تو آسمونا...میگی پس میتونه پرواز کنه ! آره؟

....وای خدا من چی بهت بگم عزیزم؟قلب

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)