امیررضا
امیررضا: مامان خدا كجاست
من: همه جا خدا چيزي نيست كه جا بخواد مثل نور همه جا هست حتي تو دل بچه ها.
-تو دل دا ینا سور هم هست(خوبه نگفتی تو دل بن تن!)
-خوب حتما تو دل اونا هم بوده
-شاید الان دايناسوري باشه نه؟
-نه اون دايناسورایي كه تو فكر ميكني همشون خيلي وقت پيش مردن .
-ما هم هممون ميميريم؟
-فعلا که زنده ایم بيا اين كتاب رو بخونیم...
جمعه از مدرسه اومدي ميگي مامان بازم امروز اپريل گريه كرد اينقدر خوشم اومد
- اااا چرا
- خوب اخه دوست دارم اپريل گريه كنه ،چون تو استخر باهام بازي نمي كنه.
عجب فكر كنم شما از اون پسرايي بشي كه تحمل بي محلي از دختر مورد علاقش رو نداره بايد روت كار كنم نه ؟
امیر رضا: مامان يه ماهي اي هستن كه اين جورين ( دستت و كنارپاهات ميذاري ) بد پشتشونم باله نداره و خیلی كوچولو ان.
-خوب
-تو آبن ، اين جوري شنا مي كنن( باسنت رو تكون مي دي)
-خوب
-اونا بزرگ بشن مي شن قورباغه.
-ااااا
مامان عسل برات يه موتور اسباب بازي آبي عيدي خريده . خيلي خوشت اومده و حال كردي. بعد به مامان عسل ميگي . خاله ببين دفعه بعد بروتو مغازه موتور فروشي يه موتور اينجوري واقعي همين رنگي باشه كه خيلي شيكه برام بگير خوب؟واقعنی باشه ها خوب؟
مامان عسل تو دلش : بیا و به بچه لطف کن
مامان عسل به ظاهر: هههه چشم انشاالله....