هفته اول سال 1391
سلام چه خبرا بوده از كجا شروع كنم ؟ خوب شب عيد كه گفتم مهمون داشتيم و سر جمع شامل ٥ بچه هم مي شدن . حسابي همتون كيف كردين و بازي و البته كمي هم دعوا . بالاخره ساعت ١٢ و ٤٥ شب سال تحويل شد و روبو سي و تبريك و أينا .از اونجا که ما میزبان بودیم وقت عکس گرفتن نداشتم به زودی عکسای تکمیلی رو میذارم.
تو این غربت کلی هم عيدي گرفتي! كه فرداش همش رو من و بابا بالا كشيديم.واقعا ما بابا ، مامان امانت داري نيستیما.
واما اتفاق هاي هفته گذشته، بعد از عيد استخر نرفتي چون مريض بودي و سرفه مي كردي.
يه روز به دعوت معلمتون اومدم مدرستون و يه كتاب إيراني براي بچه ها خوندم . خيلي جالب بود تو اومدي بغلم كردي و بعد هم دخترای كلاستون ( نميدونم چه حسي براشون داشت؟ ) یکی یکی اومدن و بغلم کردن ...چقدر رفتار دختر ها با پسرا متفاوته!
جمعه پايان كوارتر ٣ بود و نتايج كاراتون رو ارائه دادن . ميس ماري بل خيلي ازت راضي بود و مي گفت به تو افتخار ميكنه. من بيشتر بهت افتخار ميكنم
شنبه جشن ايترنشنال مدرسه بود. تو اين مراسم نزديك به ١٦ كشور شركت ميكنن و همه أعضاي مدرسه هستند.در نوع خودش خيلي جالبه . هر كشور سعي ميكنه تا جايي كه امكان داره خودش رو معرفي كنه . لباس ، موسيقي ، صنايع دستي ، رقص ، غذا و... به هر كشوري غرفه اي تعلق مي گيره . ما هم مثل پارسال خودمون رو آماده كرديم و تا اونجا كه امكاناتش رو داشتيم هي از كشورمون خوب گفتيم و عكساي خوشگل از ايران نشونشون دادیم ( اونم تو اين دوران كه تا اسم ايران مياد همه ياد كلمات زيباي احمدي نژاد و ا. ت . م مي افتن)
در این میان شما هم تا ميتونستي بافرانچسكو و بچه هاي ديگه باد كنك بازي كردينو دوییدین.
اما خدايي غذاي ايران ازهمه بهتر بود جاي همه خالي تا جايي كه مي تونستم غذاها و دسر هاي ايراني خوردم و وقتم رو غرفه هاي ديگه تلف نكردم.
دوشنبه شب هم بعد استخر رفتیم زمین بازی منگاس که برای تولد دوستت فابیو دعوت بودی .
خوب بود و خوش گذشت .
هفته خوب و شلوغی رو پشت سر گذاشتیم .