آقایی
شیرینم این هفته گذشته خیلی سرمون شلوغ بود. دوشنبه رفتیم خونه مامان جون که شهاب هم اونجا بود تا دلتون خواست بازی کردید و شاد بودید.شب هم اونجا خوابیدیم ظهر عباس دایی من اومد اونجا و شما دو تا خیلی آقا بودید .
عصر هم من دلم نیومد زیر قولم بزنم و شما رو با مامان جون بردم سرزمین عجایب .کلی تو ماجراجویان بازی کردید وقتی بیرون اومدید خیس عرق بودید !
شب که مامان جون اینا رو میرسوندم شما تو ماشین خوابت برد. این هم عکس شما وشهاب:
چهار شنبه هم همش خونه عمو علی بودی چون من رفته بودم نامزدی دختر داییم. شب که اومدم خواب بودی عزیزم.
دیشب هم با عمه جونا و مادر جون رفتیم عروسی ... خیلی آقا بودی و اصلا شیطونی نکردی ..میگفتی مامان اینا همش باید آهنگ بذارن؟ چرا؟
امروزهم از عصر رفتی خونه محمد و داری بازی میکنی.
حاضر نیستی با بابات صحبت کنی .نمیدونم چرا .
وقتی بهت میگم امیررضا کی بریم پیش بابا؟ میگی اصلا حرفش رو نزن نمیخوام در موردش صحبت کنم و زود یه حرف دیگه میزنی که مثلا من پی یش رو نگیرم.
خیلی ایران رو دوست داری و اصلا دلت نمی خواد بریم...اما رفتنمون داره نزدیک میشه امیدوارم اذیت نشی.
من وبابات عاشقتیم عزیزم.