بازی و امیر کوچولو
در راستاي تشويق شما و در ضمن استراحتي بعد از انجام تكاليفت تصميم گرفتم كه باهم يه مقدار بازي كنم ،بازي كه مي كرديم اين بود كه چند تا شغل رو روي كاغذ مي نوشتيم و به قرعه يكي برمي داشتيم . بعد بايد اون رو به پانتوميم اجرا مي كردي و من ميفهميدم كه چه شغليه .
گفتم خوب چه شغلي بنويسم گفتي: پليس ، كلانتر ، فوتباليست، آتش نشان. ديدم همش درگيريه، گفتم خوب دكتر و معلم و خلبان هم اضافه مي كنيم. خلاصه بازيت ديدني بود همش يا بزن بزن مي كردي ، يا خودت رو مي زدي ، يا با تفنگ شليك مي كردي .بلاخره رسيدي به دكتر از اونجا كه قشنگ با آرامش نشون مي دادي كه داري مريضا رو درمان مي كني و منم دوست داشتم ادامه بدي نمیگفتم "دکتر". يكي درمان كردي ، دو تا ، و سه تا باز من گفتم "نفهميدم ادامه بده" كه پنجمي يهو تفنگت رو برداشتي و شليك كردي گفتم ااا چي كار ميكني ؟ گفتي :"خسته شدم اينقدر مريض خوب كردم آخري رو كشتم هم من راحت شم هم خودش"،مردم از خنده
امیر کوچیکه دو ماهش تموم شد . خیلی شیرینه و دوست داشتنی. تازگی دیگه خنده هاش صدا داره و ذوق می کنه ، ساعتها دستش رو مشت می کنه ونگاه می کنه . بیشتر اوقات هم دو دستش رو می بره تو دهنش و با لذت میک می زنه .
روی بالش که می ذاریمش کامل سرش رو بالا میاره و میتونه قل بخوره و خودش رو برگردونه کلی هم احساس رضایت میکنه
وقتی باهاش حرف میزنیم خیلی خوشحال میشه و اون هم سعی می کنه دهانش رو باز کنه و صدا هایی از خودش در بیاره و اَاَ.. اوووو میکنه .
عــــــــــــــــــــاشقتـــــــــــــــونـــــــــــــــــــم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی