امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

امان از دل تنگی

1391/6/27 16:30
نویسنده : مریم
207 بازدید
اشتراک گذاری

امیررضا: مامان بزار من برم خونه همسایمون پیش خاله مهسا.

من: نه نمیشه الان سر کارن.

امیررضا :آخه من باید برم.

: چرا بـــــاید بری؟

: چون خیلی وقته نرفتم . دلشون برام تنگ شدهاز خود راضی

: ااا اگه دلشون اینقدر تنگت شده بود میومدن دنبالت .

: نه آخه اونا روشون نمیشه و گرنه خیلی منو دوست دارن و دلشون برام تنگ شده .. من میدونمبازنده

:باشه اومدن بروابرو


 برای اومدن بابا لحظه شماری میکنی و هی میگی من دلم برای بابا تنگ شده ، من خیلی دوسش دارم ... پس کی میاد و برام اسباب بازی میاره؟ماچ اما متاسفانه هی اومدنش عقب میوفته .

 

این روزها خیلی سن آدما برات مهم شده . اولا هرکی هر کار قابل توجهت رو میکنه، میپرسی مامان این چند سالشه ؟ بعد اون کار خاص رو به همه رده سنی مربوطه تعمیم میدی. مثلا من اگه حرفت رو گوش نکنم با دلخوری میگی :اصلا همه سی ساله ها به بچه هاشون اهمیت نمیدن... یا مهدی که خوابش زیاده میگی همه 20 ساله ها همش می خوابن ... یا همه 6 ساله ها پاهاشون از من بزرگ تره ...

مامان ببین همه 2 ساله ها به ماشین میگن قان قانیول

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان اميرحسين
28 شهریور 91 2:05
آخي عزيزم اميدوارم بابايش هر چه زودتر پيشتون بياد عزيزم خصوصيت رو چك كن
آرزو مامان آرش
29 شهریور 91 10:05
سلام خانم گل خوبی؟ شیطونکت خوبه؟ یک دنیا ممنون از محبتت به من و آرش.
مامان ماهان عشـ❤ــق
30 شهریور 91 9:28
هزار ماشالله به این گل بسر شیرین زبون و باهوش.ایشالله بابایی هم زود بیان بیشتون با یه دنیا شادی و کادوهای خوشکل.
نرگسی
10 مهر 91 18:11
ایشالله که بابایی زودی بیاد پیشت عزیزم ..