امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

خداحافظي

1391/3/19 18:57
نویسنده : مریم
276 بازدید
اشتراک گذاری

سال تحصيلي تمام شد

چقدر بچه ها شاد بودن كه آخرين روز مدرسه رو در كنار پدر مادرشون بسر ميبرن. ياد دوران مدرسه خودم افتادم . آخرين امتحان رو كه ميداديم ، دوستاي صميمي با هم يه گوشه جمع ميشديم و بعدِ شوخي و سربه سر هم گذاشتن ، همديگه رو تو او خلوت حيات در آغوش مي گرفتيم و همونجا به اندازه همه روزاي خوب با هم بودن دلمون تنگه هم مي شد و گريه ميكرديم. من از اين خداحافظي ها زياد داشتم . بعضي خداحافظي ميكنن و ميرن و برنميگردن و تمام .... من اما چندين بار خداحافظي كردم و برگشتم و دوباره ... اين آخريها ديگه گريه اي نبود . خنده و دعا و آغوش بود. شايد به خاطر اينكه اين دل بارها و بارها كنده شدن و جدايي رو تجربه كرده بود. كار كشته شده بود. وقتي از عزيزام خداحافظي ميكردم تا شايد ٦ ماه ديگه دوباره ببينمشون دلم خيلي خوب و متين وخانوم بود. ميلرزيد، اما چيزي نشون نميداد.

تازگي فكر ميكنم خيلي شيشش نازك شده به آهي بنده. حتي شادي بچه ها تو آخرين روز مدرسه كه دنبال هم ميدون هم اين دل مسخره رو تكون ميده. مايه آبروريزي شده. داره دستم رو رو ميكنه كه چقدر از تنهايي بعد خداحافظي دلگيرم . بي جنبه شده .

امروز كه جشن آخرين كلاس تو بود ، ميس ماريبل كليپي ازخاطره هاي مدرسه پخش كرد و من مثل عقب مونده ها براي پايان سال تحصيلي تو گريه كردم. اونم دوره مهد كودك منتظر. چقدر اونجا دلم و دعوا كردم و بدو بيراه بهش گفتم.

شما اما خوشحال بودي. من و داشتي اما من ...  

 

زودي ميام و يه پست شاد با عكس برات ميذارم .

تنها به ياد تو نفس ميكشم عشقم.بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نرگسی
19 خرداد 91 9:55
عزیزمممممممممممممم .. بوسسسسسسسسسسسسسس
مامان اميرحسين
26 خرداد 91 16:04
به سلامتي كه تموم شد