خونه مامان جون
دیروز یعنی یکشنبه رفتیم خونه مامانجون با بابا جون بازی میکردی اما نه خیلی چون بابا جون چشمش درد میکرد و شما مراعاتشو میکردی.
عصر هم با مامان جون رفتی پارک اونجا با یه پسر آقا به اسم امیر علی حسابی بازی کردی و بلال خوردی 3 ساعت تو پارک بودین .
شب هم دوست مامانجون اومد و شما همش با پسرش امیر که اومده بود ماهواره مامانجون اینا رو درست کنه بالا و پایین رفتی. شب هم به زور ساعت 1 خوابیدی. امروز خیلی دلتنگ خونه بودی نمیدونم تو چرا اینقدر خونه رو دوست داری و میخوای تو خونه باشی؟!
عزیزم امتحانام پیش رومه ببخش منو که نمیتونم خیلی برات وقت بزارم.
تمام بهانه زنده بودنمی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی