بازی .شادی. خنده
داریم مسافرتها و خریدامون رو انجام میدیم که زودتر برگردیم پیش بابایی.
هفته پیش از 5 شنبه رفتیم طالقان .که اونجا خیلی بهت خوش گذشت
اینم عکساش:
یک روز توپ بازی با آرش جونی:
کلی آب بازی
بسیار دقیق به دنبال مورچه
به هر بهانه ای دوباره آب بازی!
با مادر جون کنار رودخانه
با پریسا کوچولوی تپل نوه دایی من:
دیروز صبح برگشتیم تهران
شبش با هم رفتیم پارک و طبق معمول لج شما برای خرید یه چیزی (مهم نیست چی فقط باید خرید)
منم از این فرفره ها که میرن آسمون برات خریدم .
بعد رفتیم مرکز خرید ولنجک و کلی اونجا برات خرید کردم.
اول یه عینک دودی
بعد دو ست لباس آدیداس .
بعدم باز 2 ست لباس دیزنی... تا ساعت 11 شب میگشتیم . تا همه مغازه ها بستن.
امروز هم برنامه کوتاه کردن موت رو داشتیم
نمیدونم چراهمه مخالفت هات برا قبل ماجراست مثلا برای سلمونی رفتن کلی ناز و لج میکنی همین که میرسم خیلی آقا و ساکت و حرف گوش کن میشینی تا کارت رو تموم کنن.
اینقدر آقا بودی گفتم حتما ازت عکس بگیرم
این هم آقا داماد ما بعد آرایشگاه:
ا
عاشقتم عزیزم