امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه سن داره

امیررضا پسر طلا

اشکها و لبخندهای ما

2 سال و نیمت بود . تازه داشتی جمله هات رو کامل میگفتی و حرف های خوشمزه تحویلمون میدادی . همون موقع ها بود صدای مردم رو میشنیدی که طعم تلخی از شکستن غرور داشت . طعم تلخ باطوم و طعم بغض الله و اکبر.  همه اینا رو هم تو خونه باصدای بلند و مشت گره کرده برامون تکرار می کردی . 4 سال پیش همین موقع ها بود که نیمه شب جلوی خونمون  2تا ماشین لباس ش خ ص ی یه ماشین 206 مشکی رو گرفته بودن و راننده ماشین رو با ضرب باتوم داشتن میکردنش توی صندوق عقب ماشین خودش و ما از طبقه 4 خونمون شاهدش بودیم . خیلیها شاهد بودن و جرات نمیکردن دم بزنن. صداهایی بلند شد و ناسزاهایی . ... بماند پسر را بردند و خاطره اش مدتها تو ذهن شما بود . دیشب 25 خداد 92 اما...
26 خرداد 1392

2 ماه جامانده

براي سال آينده كه كلاس اول ميري تصميم گرفتيم به ايران برگرديم. قبل عيد سرچي كه كرديم ديديم اكثر دبستاناي خوب ( يا حداقل اسم در كرده!) رو بايد قبل اسفند اقدام مي كرديم . اين در و اون در ديديم ٣ ٤ تا موندن كه باحرف و گفت و شنودي حداكثر تا خرداد بايد براي ثبت نام ایران باشیم.اين شد كه به اجبار كاسه كوزمون رو جمع كرديم كه برگرديم به ايران براي تثبيت ثبت نام شما گل گلاب . هول هولكي از مدرست خدا حافظي كرديم. با عكسايي كه از همكلاسيهات داشتي يادگاري ساده اي درست كردم و برديم براي دوستات . وسايلت رو هم از مدرسه جمع كرديم و با بوس و بغل و آرزوهاي خوب از مدرست جدا شديم.  ٢١ مي بار و بنديلمون رو بستيم و به ايران برگ...
22 خرداد 1392

جشن اینترنشنال مدرسه

جشن سالانه اینترنشنال مدرسه در 4 می برگزار شد و من و شما تنها نماینده های ایران بودیم . همگی سعی کرده بودن با لباس ، سوغات ، غذا ،رقص ، اماکن و افراد معروف کشورشون رو معرفی کنن .که خوب ما تو نبود امکانات تنها تو مراسم رژه شرکت کردیم. برای همین در حالی که سرود ای ایران پخش می شد شما پرچم رو تو رژه حمل می کردی و منم پشت شما هی قربون صدقه قد و بالات میرفتم.   دوستای خوشگل آرژانتینی شما آپریل و مارتینا: عکسی یادگاری از واکین دوست اهل شیلی: کریستین هم کلاسی اهل کلومبیا: فرانچسکو دوست شیطونت از ایتالیا: با آرزوی اینکه شما بچه های گل ایران در آینده کاری کنید که اسم دوست داشتنی " ایران "  هر جای دنیا باعث ...
17 ارديبهشت 1392

دندان قورت داده شده!

در طی یک سری مراحل سر شیره مالیدن ،توسط عمو علی جان ، دندان بسیار سست شده شما توسط دست مبارکشان کنده شد و شما از هول، اولین دندان افتاده خود را قورت داده فرمودید   ...
8 ارديبهشت 1392

كه تو در ميان جاني

يادم نره كه سلامتي .... وقتايي كه حرف گوش نميدي، به حرفم محل نمييدي ، يادم نره شنواييت سالمه و وقتي مي گم اميررضا دوست دارم ، ميشنوي و جوابم رو ميدي "منم دوست دارم خيييييلي". وقتي از تلويزيون ديدن و بازي كردنات خسته شدم ، يادم نره چشماي سياهت سالمن و زيبا كه ميتوني ببيني!.وقتي درس خوندنت كلافم ميكنه، يادم نره پسرم سالمه و احساسش، ارتباطش ، هوشش،همه نرماله و دوست داشتني. ...وقتي از انجام كارهاي تمام نشدني شما خسته ميشم يادم نره كه چطور بغل كردنت ،عميق ترين احساس رو در من به وجود مياره! چقدر بايد خدا رو شكر كنم؟ آخه من ناتوان چطور خدا رو شكر كنم؟!چقدر بايد ذره ذره وجودم سپاس گذار وجود سالمت باشه ؟كه گاهي يادم ميره.... اينجا نوشتم كه يادم بمو...
8 ارديبهشت 1392

مراسم semana santa

این هفته semana santa بود ، یعنی هفته مقدس. بنابه گفته ها، میگن که تو این هفته مسیح به صلیب کشیده میشه و بعد از سه روز که سراغ بدنش میرن ،میبینن که بدنش نیست و میگن که حضرت مسیح بعد از به صلیب کشیده شدن به سوی خدا رفته و زنده ست. خلاصه یک هفته برای این موضوع تعطیله و مردم مراسم خاصی دارن . یکی از این مراسم که حتما شنیدی نمایش به صلیب کشیدن مسیح (یا خسوس به قول اینها) است که هر جا بر حسب توان خودشون سعی میکنن که نمایش با شکوهی باشه. امسال برای اولین بار ما هم رفتیم ببینیم چه خبره و چه میکنن . مثل مقتل خونی ماست .. دیدی؟ یه کسی از روی چیزی ( که حتما برایشون معتبره) از ابتدای واقعه شروع به خوندن میکنه. که بزرگان یهود حکم ارتداد برا...
8 فروردين 1392

چهار شنبه سوری

ایرانی ها جمع شدیم و آتیش روشن کردیم و ...   خودت رو کشتی اینقدر که که دوییدی و از رو آتیش پریدی و حسابی دودی شدی ژستات و قربون ...
2 فروردين 1392