اشکها و لبخندهای ما
2 سال و نیمت بود . تازه داشتی جمله هات رو کامل میگفتی و حرف های خوشمزه تحویلمون میدادی . همون موقع ها بود صدای مردم رو میشنیدی که طعم تلخی از شکستن غرور داشت . طعم تلخ باطوم و طعم بغض الله و اکبر.
همه اینا رو هم تو خونه باصدای بلند و مشت گره کرده برامون تکرار می کردی . 4 سال پیش همین موقع ها بود که نیمه شب جلوی خونمون 2تا ماشین لباس ش خ ص ی یه ماشین 206 مشکی رو گرفته بودن و راننده ماشین رو با ضرب باتوم داشتن میکردنش توی صندوق عقب ماشین خودش و ما از طبقه 4 خونمون شاهدش بودیم . خیلیها شاهد بودن و جرات نمیکردن دم بزنن. صداهایی بلند شد و ناسزاهایی . ... بماند پسر را بردند و خاطره اش مدتها تو ذهن شما بود .
دیشب 25 خداد 92 اما کل خیابون بوق بود و جیغ بود و شادی و رقص. خیابانی قفل شده از ماشین و آدم و رنگ و شور. باز هم سوالای شما که آخه چرا ؟ و توضیحای من که مطمئن نیستم از تاثیرشون . که آیا متوجه میشی خوانده شدن رای یعنی چی؟ امید به آزادی یعنی چی؟ امید بهبود زخمهای 4 ساله یعنی چی؟
اما مطمئنم آینده شما احتیاجی به فهمیدن اینها نداره. تو آزادی آنچنان غرقتون میکنیم که جز شور زندگی و عشق به وطنت هیچ چیزی از این س ی ا س ت بی رحم ندونی.
مطمئــــــــــــــــــــــــــــــنم