امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

تابستان -تهران

وقت نمیکنم خیلی بیرون ببرمت و بگردونمت.   اما خدا رو شکر از اونجا که ما با مادرجون و عمو علی همسایه ایم ، شما مرتب یا خونه مادر جونی و داری با مهدی بازی میکنی، یا خونه عمو جونی و داری با ایکس باکس محمد مسابقه میدی. منم از اونجا که نمی خوام عذاب وجدان بگیرم و سهمی در پربار کردن روزگار تابستونی شما داشته باشم، اسمت رو چندتا کلاس نوشتم محض خالی نبودن عریضه .   تنیس و اسکیت هرکدوم 3 روز در هفته. سفال و نقاشی و موسیقی یک روز در هفته. در حال حاضر فقط اسکیت شروع شده .   بابا هم خیلی دلش برات تنگ شده و هر موقع زنگ میزنه شما باهاش اصلا حرف نمیزنی. هی بابا از اونور اصرار میکنه و من از این ور خواهش، اما شما هی ...
4 تير 1391

سلام عزيز من

سلام پسر گلم واي كه به روز نگه داشتن وبلاگ چقدر سخته, اگه وقتي نباشه. فقط يه چند تا خبر بدم و به زودي با يه پست طولاني ميام . ٣ هفته ست كه عمو اينا اومدن اينجا . البته هتل هستند اما خيلي موقعيت خوبيه ، با پسر عموت كه درست همسن خودته و البته همجنس، حسابي بازيهاي پسرونه بكنين و كشتي بگيرين. آخه از وقتي اومديم اينجا همه بچه هاي ايراني اطرافمون يا دختر بودن يا سنشون خيلي كم . منم خيلي خوشحالم كه بازي شما رو ميبينم .     اينجا فصل بارون شروع شده و هر روز ٣ ساعت تمام دقيقا روتايم كلاس شناي شما بارون مياد . در نتيجه فعلا شنا كنسله. مي خوايم از امروز بريم كلاس تنيس از دور كه خيلي ...
21 ارديبهشت 1391

شنا

بالاخره آموزش شنات رو شروع کردیم .خیلی خدا خدا میکردم بازی در نیاری  . وقتی بردمت استخر از دور دوستت رامون رو دیدی و دوییدی طرف استخر که باهاش بازی کنی . اتفاقا مامان اونم می گفت رامون کلاس و دوست نداره و نمیره . اما شما دو تا با هم تو کلاس شرکت کردین و من خیلی خیلی خوشحال شدم. سام هم میاد کلاس و من و خاله رابی کنار استخر تماشاتون میکنیم. همه بچه های کلاستون ، همکلاسهای مدرست هستن . آپریل هم که خیلی دوست داره میاد .خدا رو شکر موقعیت خوبیه که برای شنا کردن آماده شی. این امکان رو تو ایران نداشتم که من ببینم چطور شنا یاد میگیری.   ا   البته همچنان قبل از رفتن به استخر همین که میفهمی برای کلاس داریم میریم بهو...
22 آبان 1390