به راستي حسين كيست؟
روز دوم محرم
اميررضا با تعجب: آرش مي دوني امام حسين رو كشتن.
آرش پسر عموي اميررضا : نه بابا الكيه
اميررضا با هيجان: نه به خدا كشتن همه برادراشم كشتن .راست مي گم به خدا، خانوم معلمم گفته.
روز٤ محرم
بعد مدرسه هنوز لباساش رو در نياورده : مامان ميدوني امام حسين چطوري مرد؟
من: چطور؟
اميررضا :بهش يه عالمه تير زدن .به قلبش ،كمرش، سرش، پاهاش، پشتش، سينش، كمرش( تكرار دوباره) حتي تو سپرش اينقدر تير زدن تا مرد.
من : چرا امام حسين رو كشتن؟
اميررضا : نمي دونم
خيلي درد داره، خيلي. من آدم بي مذهبي نيستم اما بسيار ناراحتم از اينكه پسر ٦ ساله من قبل از اينكه حسين رو بشناسه، كشته شدن او رو شناخته، اون هم به بدترين شكل، بي دليل و به وحشيانه ترين شكل ! خودم رو ميكشم فيلم هاي با خشونت نبينه و روش تاثير بد نذاره اونوقت از اول محرم در وديوار مدرسه پر شده از تصاوير كربلا اون هم به دلخراش ترين شكل. سرهاي بريده بر نيزه ، گهواره اي كه خون ازش فواره ميزنه، دست قطع شده كنار رودخانه و ... چرا ؟ مثلا اين جوري حسين رو به پسر من شناسوندن ؟
مگه حضرت زينب جلو يزيد نگفت من در كربلا چيزي جز زيبايي نديدم . يعني زيبايي از نظر مربيان ما اينهاست؟ خيلي درد داره. من چطور مي تونم حسين آزاده ، زيباترين جوان بهشتي و سرور و امام و بزرگ ما شيعيانش رو جاي اين كشته بي دليل كربلا رو تو ذهن كوچيك پسرم جا بدم؟ اصلا لزومي داره همه چيز رو توضيح داد؟ درك يه پسر٦ ساله از شهادت چيه؟