امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه سن داره

امیررضا پسر طلا

روزگار ما در تعطیلات سال نو

1391/10/4 6:32
نویسنده : مریم
201 بازدید
اشتراک گذاری

تعطيلات رسمي اينجا از ٢١ دسامبر آغاز شد. روزهايي كه پر است از آدم تو مراكز خريد. روز هاي پر باران كه حتي لحظه اي زير آن ماندن ، گویی مساوي غرق شدن است !!!!

 در اين روز هاي زيبا ما در خانه مانده ايم و هي از باران هاي شديد اينجا تعجب مي كنيم و هي آسمان را كه در هر لحظه به يك شكل در مي آيد خیره، تماشا مي كنيم.

 اوج تفريحِ  لذت بخشمون هم شده ديدن گه گداري  سريال حريم سلطان از اينترنت.

بگذريم 

اما حال و هواي عيد دراينجا

با آغاز تعطيلات سال نو غير از تزئینهاي پر زرق و برق  و چراغاني ها،خانواده هايي كه مذهبي ترند و " البته كاتوليك" ٥ مجسمه با دكور هاي جانبي رو كنار خونشون مي گذارن . يكي مجسمه حضرت مريم ، ٣ تا مجسمه ديگر پادشاهاني هستند كه براي ديدن حضرت مسيح ستاره موعود را دنبال كرده اند و به مكان تولد مسيح رسيده اند و پنجمين مجسمه هم گويا همسر حضرت مريم است. بله همسر ايشان ، اينجايي ها اعتقاد دارند حضرت مريم همسري داشته والبته عيسي حاصل اين زناشويي نبوده  و حضرت مريم در خواب مي بيند كه روح القدس خبر از بارداري او مي دهد . ايشان هم از ترس فرمانروايان آن دوران به جايي پناه مي برند و در ده اي كودك موعود را به دنيا مي آورند . 


خلاصه اين مجسمه ها نشان دهنده اين اتفاق مقدس هستند و مجسمه حضرت مسيح هم درست در روز تولد به اين نمايش اضافه مي شود. 

البته پروتستانها كاملا با مجسمه مخالف هستند و آن را بت مي دانند و اين مراسم پر زرق و برق رو گناه ميدونن . آنها حضرت مريم را فاقد همسر مي دانند . دعا هاي خاصي در اين روز ها دارند و مراسم رو با خانواده هاشون جشن ميگيرن. 

اما هر دوي اينها در ترقه بازي و آتش بازي در شب عيد يعني ٢٤ دسامبر متفق هستند .

آتش بازي كه كم از ميدان جنگ ندارد . چهار شنبه سوري خودمان كلي شرف دارد.  ساعت ٥ يا ٧ يا ٣ شب فرق نميكنه ، ناگهان بمبي كنار گوش خانه منفجر مي شود و دود تمام فضا را پر ميكند . همه هم خيلي راحت و آرام و با آرامش نگاه مي كنند و بسي لذت مي برند.

 فارق از اعتقادهاي متفاوت شادي و جشن و هيجان سال نو همه جا به چشم مي خوره در اين ميان شما به سرعت داري بزرگ ميشي و حرف زدنت كلي بزرگونه شده  

امروزتلفنی با پدر جون از ایران صحبت مي كردي و بعد احوالپرسي ، بهشون گفتي: پدر جون خوبيد؟ دستتون ديگه درد نمي كنه؟ قرصاتون رو مي خوريد ؟ دكتر مياد پيشتون ؟ ورزشاتون رو انجام ميديد؟ بيايد پيش ما ونزوئلا ، اما نه نياين مادر جون تنها مي مونن ! شب پيش كي بخوابه اون وقت . اصلا سخته اومدن اينجا ويزا مي خواد! كلي دوره! يه عالمه بايد سوار هواپيما شيد خيلي سخته براتون !و .....

من و بابا با دهن باز همراه با یه لبخند گنده حرف زدن شما رو تماشا مي كرديمخوشمزه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نرگسی
4 دی 91 11:19
چه جالب .. قربونت برم عزیزم که انقدر شما آقایی گلم ..
ستاره آبی
4 دی 91 15:01
سلام عزیزم امیدوارم هر کجای این دنیا هستی خوش و خرم باشی عکسهای خیلی قشنگی بود خوشحال شدم دیدمت سرشار از لذت و انرژی باشید
عروسک خانوم
7 دی 91 15:31
تعطیلات خوش بذره پسر طلا
مامان اميرحسين و آلوچـــــــــه
10 دی 91 11:54
چه مراسمهايي جالب بود نظرياتشون ايشالا بهتون خوش بگذره اين تعطيلات
مامان محمد فاضل
17 دی 91 7:46
ممنون که به ما اطلاعاتی در این مورد دادی عزیزم واقعا امیر ضا انگار قد کشیده گوش شیطون کر ولی تپلی و لپ گلی تر نشده نگران نشی رفته تو قدش هههههههههه خودت خوبی
مامان محمد فاضل
17 دی 91 7:46
سلام عزیزم میخواستم بدونم شما هایی که در یه کشور دیگه اقامت دارین زبون اونا رو بلدین


خوب بعد 3 سال اینقدی بلدیم که رفع نیاز بشه.:-*