امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

تابستان -تهران

وقت نمیکنم خیلی بیرون ببرمت و بگردونمت.   اما خدا رو شکر از اونجا که ما با مادرجون و عمو علی همسایه ایم ، شما مرتب یا خونه مادر جونی و داری با مهدی بازی میکنی، یا خونه عمو جونی و داری با ایکس باکس محمد مسابقه میدی. منم از اونجا که نمی خوام عذاب وجدان بگیرم و سهمی در پربار کردن روزگار تابستونی شما داشته باشم، اسمت رو چندتا کلاس نوشتم محض خالی نبودن عریضه .   تنیس و اسکیت هرکدوم 3 روز در هفته. سفال و نقاشی و موسیقی یک روز در هفته. در حال حاضر فقط اسکیت شروع شده .   بابا هم خیلی دلش برات تنگ شده و هر موقع زنگ میزنه شما باهاش اصلا حرف نمیزنی. هی بابا از اونور اصرار میکنه و من از این ور خواهش، اما شما هی ...
4 تير 1391

لینک فیلم امیررضا

هر دانش آموزی که وارد مدرسه میشه جزو یکی از گروه های گرین یا گولد می شه و تا آخر سال این دو گروه تو تمام زمینه های فرهنگی و درسی و ورزشی با هم رقابت میکنن تا یکیشون برنده بشه و کاپ قهرمانی رو ببره. سه روز آخر مدرسه مخصوص مسابقه های ورزشی بین این دو گروه ِ و هر کسی تو رشته ای از ورزش انتخاب میشه و رقابت میکنه . شما هم طبق نظر مربی ورزشتون تو کشتی شرکت کردی . خیلی با مزه بود . با قدرت مسابقه دادی و برنده شدی. اینم آدرس فیلمش : http://www.youtube.com/watch?v=rrYtFdLS-WM&feature=g-upl                   -upl ...
3 تير 1391

جشن و یادگاری و باز سفر

جمعه 8 جون آخرین روز مدرستون بود . پدر مادرا اومده بودن تا روز آخر رو جشن بگیرن . شعری رو اجرا کردین و از پدر مادراتون تشکر کردین.    بعد از یه صبحانه مختصر رفتیم تو کلاستون و فیلمی که میس ماریبل از کارای بامزه تون تو کل سال تهیه کرده بود ، رو دیدیم. میس ماریبل خیلی مربی دوست داشتنی بود.    هرکدوم از بچه ها هم یه تی شرت ،که خودشون نقاشی کرده بودن ، رو پوشیدن و با ماژیک هایی که میس ماریبل بهشون داد ، اسم خودشون رو روی تی شرت ِدوستِ جلوییشون می نوشتند. خیلی با مزه بود و همتون تو یه صف داشتین برای هم یادگاری می نوشتین. سال خوبی بود و خیلی چیزا یاد گرفتی . به نظر من از همه مهمتر این بود که یاد گرفتی با د...
3 تير 1391

خداحافظي

سال تحصيلي تمام شد چقدر بچه ها شاد بودن كه آخرين روز مدرسه رو در كنار پدر مادرشون بسر ميبرن. ياد دوران مدرسه خودم افتادم . آخرين امتحان رو كه ميداديم ، دوستاي صميمي با هم يه گوشه جمع ميشديم و بعدِ شوخي و سربه سر هم گذاشتن ، همديگه رو تو او خلوت حيات در آغوش مي گرفتيم و همونجا به اندازه همه روزاي خوب با هم بودن دلمون تنگه هم مي شد و گريه ميكرديم. من از اين خداحافظي ها زياد داشتم . بعضي خداحافظي ميكنن و ميرن و برنميگردن و تمام .... من اما چندين بار خداحافظي كردم و برگشتم و دوباره ... اين آخريها ديگه گريه اي نبود . خنده و دعا و آغوش بود. شايد به خاطر اينكه اين دل بارها و بارها كنده شدن و جدايي رو تجربه كرده بود. كار كشته شده بود. وقتي از...
19 خرداد 1391

تولد یک سالگی وبلاگت هم گذشت

یک ساله که سعی می کنم اتفاقا و خاطرات خوبت رو بنویسم . خیلی مدت زیادی نیست اما برای من تجربه خوبیه. خاطراتت برای منم لذت بخش و گاهی بارها و بارها برمیگردم عقب و می خونمشون.داری به سرعت بزرگ میشی و شاید اینجا لحظه های شیرین کودکیت رو نگه داره و دلتنگی من رو کم کنه.در ضمن خیلی خوشحالم که اینجا دوستای خوبی پیدا کردیم  . تولدت مبارک وبلاگ امیررضا ...
9 خرداد 1391

سفر به آنجل ، بلندترین آبشار دنیا (2)

توی راه، جاهایی که رودهای دیگه به رودخانه اصلی میرسیدن مکان مناسبی برای شنا درست کرده بود اینجا هم بچه ها و البته من که تو آب بازی از همه بچه ترم ، رفتیم تو آب. خیلی سرد بود و جالب. تو این عکس شما روی یه سنگ بزرگ که آبشاری پشتش بود ،نشستین زیر این سنگ آبگیر خوبی درست شده بود مثل استخر ، البته طبیعی،من داشتم اونجا شنا میکردم و نتونستم عکس مناسبی بگیرم . دیگه به کمپ نزدیک می شدیم که آبشار آنجل خودش رو نشون داد این اولین عکس از این آبشار زیباست: وقتی به کمپ رسیدیم  شب شده بود. اونجا یه سالن نه خیلی بزرگ بود که همون جا محل استراحت و غذا خوردن و خوابیدن هممون بود . آقای راهنمای عریان ما  همین که رسید شروع کرد به نسب کردن م...
28 ارديبهشت 1391

سفر به آنجل ، بلندترین آبشار دنیا (1)

  جمعه صبح با ماشين رفتيم شهري به اسم پرتوارداس. پرتو به اسپانايي يعني بندر. اين شهر بندري رودخانه اي، تقريبا مركز ونزوئلاست رودخانه اي كه كشتيهاي بزرگ نفتي از اون عبور ميكنن."آنجل" در يكي از رودخانه هايي واقع شده ، كه به اين رود عظيم مي رسه .  در پارك طبيعي بزرگي به اسم كانايما، در جنوب ونزوئلا . بعد از اينكه به اين شهر رسيديم بايد با هواپيما به منطقه كانايما بريم. خوب از اونجا كه اين منطقه شهر نيست وساكنين محلي كمي داره همه مسافراش توريستها هستن كه در گرو ههاي ١٠ تا ٢٠ نفره سفر ميكنن. بنابراين هواپيما هايي كه به مقصد كانايما پرواز مي كنند ٥ تا ٢٠ نفره هستند يه جورايي مثل هواپيما هاي اختصاصي ميمونه .     ...
26 ارديبهشت 1391

روز زن

روز زن و مادر مبارک . مبارک باشه برای همه زنان فداکار و مهربان.اول دست مادرم و بعد روی ماه تک تک شما خانوم های عزیزو دوستای مهربونم رو می بوسم. این هم کادوی گل پسر به مامانش: خدایا به حق همین روز عزیز ،همه چشم انتظارای مامان شدن رو دلشاد کن . الساعه ...
24 ارديبهشت 1391

سلام عزيز من

سلام پسر گلم واي كه به روز نگه داشتن وبلاگ چقدر سخته, اگه وقتي نباشه. فقط يه چند تا خبر بدم و به زودي با يه پست طولاني ميام . ٣ هفته ست كه عمو اينا اومدن اينجا . البته هتل هستند اما خيلي موقعيت خوبيه ، با پسر عموت كه درست همسن خودته و البته همجنس، حسابي بازيهاي پسرونه بكنين و كشتي بگيرين. آخه از وقتي اومديم اينجا همه بچه هاي ايراني اطرافمون يا دختر بودن يا سنشون خيلي كم . منم خيلي خوشحالم كه بازي شما رو ميبينم .     اينجا فصل بارون شروع شده و هر روز ٣ ساعت تمام دقيقا روتايم كلاس شناي شما بارون مياد . در نتيجه فعلا شنا كنسله. مي خوايم از امروز بريم كلاس تنيس از دور كه خيلي ...
21 ارديبهشت 1391